چگونه تارهای صوتی خود را در طول آواز خواندن و صحبت کردن بسته نگه

برت منینگ در این زمنیه روشی بسیار جالب ارائه می دهد: زمانی‌ که شما با وضعیت «عآ» مانندی صدا تولید می‌کنید ، تارهای صوتی‌تان حالتی کاملا متضاد با وضعیتی پیدا می‌کند که با «ها» اجرا می‌کنید. در واقع «ها» به‌سمت باز شدن تمایل دارد و «عآ» به‌سمت بسته شدن تارها. برای رفع هوادار شدن صدا یا باز شدن تارها می بایست وضعیت (عآ) را در هر هجا از کلام وارد کنید یعنی زمانی که هر واژه‌ای را ادا می‌کنید توجه کنید که پشت آن وضعیت (عآ) وجود داشته باشد. مثلا اگر می‌گویید: حالت چطوره؟ باید مانند این بگویید: (عآع ععوعه)… امیدوارم منظور من را در پشت این نوشته‌ها درک کنید و احساس بستن تارها را در (عآ) پیدا نمایید.

زمانی که این وضعیت را در گفتارمان به صورت عادت در بیاوریم همه چیز تحت کنترل می شود و ساعت‌ها صحبت کردن و آواز خواندن برایمان به سادگی امکان‌ پذیر خواهد شد. این همان تکنیکی است که برت منینگ به واسطه ی آن می گوید با 12 ساعت در روز صحبت کردن و تمرین با هنرجویانش به تارهایش کوچکترین فشاری وارد نمی شود!!!


اهمیت وضعیت حنجره در ایجاد تعادل

وضعیت حنجره در رنگ صوتی و تکنیک ما نقش بسیار مهمی دارد. بالا بودن حنجره باعث تو دماغی یا شیپوری شدن صدا می شود که صرف نظر از جنبه ی زیبایی شناسی موضوع ، موجب تنش و کشش غیرطبیعی در تارها خواهد شد. پایین بودن حنجره موجب بم تر شدن رنگ صدا و بر هم زدن بالانس و تعادلی می شود که می بایست میان رزونانس دهان و بینی وجود داشته باشد و تارهای صوتی را به سمت باز شدن و هوادار شدن صدا سوق می دهد که این وضعیت هم به مانند بالا بودن غیرطبیعی حنجره ، مشکلات پیچیده ای را در آواز خواندن یا صحبت کردنمان بوجود می آورد. برت منینگ ایده آل ترین وضعیت حنجره را در جایگاه طبیعی خودش یعنی در وسط ، نه بالا و نه پایین می داند و تاکید می کند هر کسی می بایست از حرکت های حنجره اش یا همان حرکت سیب گلو در طول تمرین هایش آگاه باشد. با قرار داشتن حنجره در جایگاه طبیعی خود ، تعادلی مناسب میان رزونانس های دهان و بینی ایجاد می شود که راه را برای رسیدن به یک صدای آزاد و تمام عیار هموار می سازد.

در آموزش های نوین صدا سازی وضعیت تارها در طول آواز یا گفتار مهم ترین جنبه ای است که اساتید به آن می پردازند و هر یک راهکارهایی را برای کنترل این موضوع ارائه می دهند. همانطور که می دانید در آواز ، تارهای صوتی حالتی زیپ مانند پیدا می کنند و تسلط یک خواننده بستگی به این دارد که بتواند در تمامی محدوده های صوتی که موسیقی اش در آن جریان دارد تارهایش را بصورت متعادلی بسته نگه دارد و مانع شکست و پرش های ناگهانی و ناخواسته ی صدایش در محدوده های مختلف شود ، چیزی که اصطلاحا ما آن را خروسی شدن صدا می نامیم.  به همین منظور قدم اول برای رسیدن به این مهارت ، جلوگیری از باز شدن تارها در حین صحبت کردن است یعنی جلوگیری از هوادار شدن صدای صحبت کردن.


وضعیت تارهای صوتی حین صحبت کردن و آواز خواندن

در یکی از کتاب های راجر لاو ، مثال جالبی آمده که به این صورت است: دو تا از انگشتانتان را در حالتی که به شکل هفت درآورده اید جلوی لبانتان بگیرید و در آن فوت کنید هوا از لا به لای انگشتانتان عبور می کند. حالا انگشتانتان را ببندید و فوت کنید مسلما هوایی عبور نمی‌کند. اگر بی‌رمق و بدون توجه به بسته بودن تارهای صوتی‌مان صحبت کنیم هوا از لا به لای آنها عبور کرده و جداره‌ی داخلی شان به ارتعاش نمی‌رسد به همین دلیل صدایی هوادار و خفه خواهیم داشت که برای آواز و صحبت کردن ما دردسر آفرین خواهد بود و نمی‌توانیم کوچکترین تسلطی روی داینامیک‌های آن داشته باشیم.

متاسفانه شیوه ی بلند کردن صدا را به دلیل سال‌های سال بی رمق صحبت کردن و توصیه های اخلاقی برای ساکت و مودب بودن از دست داده ‌ایم. گمان نمی‌کنم بتوانیم همین لحظه به راحتی مانند یک کودک با یک صدای بلند و شفاف سر و صدا راه بیندازیم چون مدت ها است که این رفتار و هیجان در وجود ما سرکوب شده و آن را به فراموشی سپرده‌ایم. برت منینگ در این خصوص می گوید همین لحظه این توانایی در تک تک ما وجود دارد که تمامی صداهایی را که در کودکی خود داشته ایم با همان شفافیت و بلندی ایجاد کنیم.


تنفس صحیح ( تنفس دیافراگمی )

در واقع اعجازی که می توانیم با صداها به وجود آوریم بر پایه یک ریتم اساسی بنا می شود . این ریتم عبارت است از حرکات بدن موقع دم و بازدم .

به طور کلی تنفس آرام و عمیق آثار شگرفی روی بدن ما دارد . می تواند فکر شما را متمرکز و آرام کند و صدای شما را هم قوی و هماهنگ می کند . وقتی توانستید مثل یک کودک آرام و یکنواخت نفس بکشید , شما در راه رسیدن به محدوده ی صدایی فوق العاده و باور نکردنی هستید .

خب اول اجازه دهید ببینیم تنفس شما در چه وضعیتی است ؟؟؟

جلوی یک آینه ایستاده و نفس عمیق بکشید . از راه بینی نفس را تو بدهید , تا آنجا که مقدرو است شش های خود را از هوا پر کنید , بعد به آرامی از راه دهان نفس را بیرون بدهید .

حالا یک تصویر کوتاه از آنچه دیده اید و احساس کرده اید تجسم کنید . چه قسمت هایی از بدن شما درگیر بودند ؟ چه چیزی حرکت کرد ؟ چه احساسی داشتید ؟ در مورد تنفس جزئیات خیلی مهم هستند پس لطفا به آنچه انجام می دهید دقیقا توجه کنید .

خبر خوش این است که ما به طور مادرزادی می دانیم چگونه این کار را درست انجام دهیم . اما به راحتی به مرور زمان آن را فراموش می کنیم و به حرکت ملایم و طبیعی رفت و آمد نفس , صداهای اضافی و مقدار زیادی فشار و تلاش اضافه می کنیم .

وقتی از افراد مختلف می خواهیم که نفس عمیق بکشند , اتفاقات عجیبی می افتد . سینه ها بالا آمده و شانه ها بالا می پرند . تک و توک و به ندرت هم کسانی پیدا می شوند که شکم خود را جلو می دهند و ابتدا قسمت پایین ششها و شکم را از هوا پر می کنند . متاسفانه یک احساس قوی در افراد وجود دارد که می خواهند بدن حود را هرچه بیشتر باز کنند تا هوای بیشتری جا بگیرد . هنگام بازدم هم گاهی علائم تلاش در چهره دیده می شود که عضلات خود را برای بیرون دادن هوا از ششها جمع می کنند .

آنچه جالب و بسیار و بسیار مهم است این است که در تنفس اصلا نیازی به اراده ما , تلاش و تنش در عضلات جهت درست انجام دادن آن وجود ندارد .

فشار آوردن روی نفس مثل این است که پیاده روی پنج کیلومتری را با رقص و پایکوبی انجام دهید . برای این کار شما انرژی زیادی صرف می کنید و برای اتمام آواز و یا سخنرانی خود انرژی کافی باقی نمی گذارید . این نوع نتفس تحلیل برنده ی انرژی و بنیه است  .

اما تنفس صحیح ( تنفس دیافراگمی ) دقیقا برعکس است و بسیار استوار , موثر و مفید می باشد . هرچند که شاید خیلی چشمگیر و نمایشی نباشد . در چنین تنفسی , هوا به آرامی وارد و خارج می شود و می توان بدون خستگی به طور مداوم آن را ادامه داد .

برای آنکه بدانیم چگونه تلاش و تنش از تنفس طبیعی جلوگیری می کند , لازم است کمی از کارکرد داخلی بدن اطلاع داشته باشیم . خوشبختانه ما موقع تنفس ( دم و بازدم ) درباره اعمالی که انجا می شود فکر نمی کنیم , اما اگر در مورد این پدیده ی اتوماتیک  قدری با آگاهی عمل کنیم , اجتمالا راحت تر بتوانیم اصلاحالت مورد نظر را اعمال کنیم .

به طور خلاصه و مختصر کار دستگاه تنفس به شرح زیر است :

شش ها روی دیافراگم که پرده ای عضلانی برای جدا کردن حفره سینه از شکم است قرار دارند . دیافراگم به ستون فقرات , دنده های پایین و استخوان سینه متصل است و به طور طبیعی به سمت بالا قوس دارد . اما موقع داخل دادن نفس جمع شده و چند سانتی متر پایین می رود .

اگر به ریه ها اجازه دهیم که در سینه جا به جا شوند و اگر دیافراگم خود را به حال خود بگذاریم که بالا و پایین رود , تنفس ما مثل تنفس یک بچه کوچک , کامل و طبیعی خواهد بود که هدف ما رسیدن به همین است .

تنفس صحیح ( تنفس دیافراگمی )

قدم اول : قرار گرفتن در حالتی مناسب

در ابتدا ما نیاز داریم که یک مسیر بدون مانع برای رسیدن هوا به شش ها تامین کنیم . صاف بایستید و پاها را به اندازه عرض شانه از هم باز کنید و شانه ها را رها کنید تا پایین بیایند (پایین و عقب ) تا سینه در حالت باز و مناست قرار گیرد یا اینکه با وضعیت مناسب سینه , با پشت صاف و شانه های افتاده بنشینید . این کار در رفع تنش تاثیر قابل ملاحظه ای دارد .

قدم دوم : دم ( نفس به داخل کشیدن )

حالا دستتان را روی شکمتان بگذارید طوری که انگشت وسط روی ناف قرار گیرد , شانه ها را در وضعیت مناسب باز قرا دهید و تصور کنید که شکمتان یک بادکنک است و وقتی نفس می کشید اجازه دهید این بادکنک با هوا پر شود . فقط در پر شدن این بادکنک متمرکز شوید و وقتی پر شد به آرامی از راه دهان هوا را بیرون دهید .

این کار را چند دقیقه ادامه دهید و به خاطر داشته باشید که شما فقط می خواهید این بادکنک را پر کنید بدون آنکه شانه ها را بالا داده یا سینه را جلو دهید .چه احساس می کنید ؟ این کاری است که همیشه  برعکس آن را انجام می دادید ؟ بالا بردن سینه و شانه ها هنگام دم , تنفس فرعی نام دارد و مطمئن ترین راه برای دریافت کمترین مقدار هوا با کمترین مقدار کنترل است . در نظر داشته باشید که علاوه بر خوانندگی و سخنرانی , این نوع تنفس به صورت کلی در تمامی فعالیت ها باعث افزایش کیفیت خواهد شد و شادابی و سرزنگی و سطح انرژی را نیز به دلیل رساندن اکسیژن بیشتر به بدن به طرز قابل توجهی بالا می برد .

تنفس دیافراگمی کاملا آرام بخش می باشد اما در برخی موارد در ابتدا ممکن است کمی فشار و تنش عضلانی احساس شود . ممکن است شما با این فکر که هر فضای موجود در ریه ها را باید پر کنید , سعی کنید بیش از انداره آنها را پر کنید که کار درستی نیست چون ریه ها وقتی پر شوند به طور طبیعی شما را آگاه می کنند .

قدم سوم : بازدم ( بیرون دادن نفس )

وقتی نفس را بیرون می دهیم ساختمان بدن طوری طراحی شده که شکم به راحتی به وضع طبیعی اولیه خود برگردد . برای بازدم کار عضلانی انجام نمی شود , تنها رهاسازی و استراحت .

اما خیلی از ما وقتی نفس را بیرون می دهیم به زور و فشار متوسل می شویم , خودمات را سفت می کینم و صد بار بیشتر از آنچه که لازم است فشار وارد می کنیم . چرا این کار را می کنیم ؟ دلایل زیادی وجود دارد مثلا برخی از افراد وقتی به نت های بالا می رسند بیشتر فشار می آورند چون فکر می کنند اجرای نت های بالا نیاز به سختی بیشتری دارد که اکثرا هم این عمل ناخود آگاه است .

هرچه فشار هوا روی تارهای صوتی بیشتر باشد , کنترل صداهایی که ایجاد می شود مشکل تر است . قدرت و هماهنگی صدا بستگی به جریان آرام و منظم هوا دارد .

نیازی نیست سعی کنیم که آخرین ذره هوا را هم خارج کنیم چون همواره در ریه ها هوا وجود دارد .وقتی بین نفس ها تمام عضله ها استراحت می کنند هنوز حدود چهل درصد هوای مواقع کاملا پرشان را دارند . اگر با فشار هر چه می توانید هوا را بیرون دهید هنوز بیست درصد باقی می ماند . وقتی تمام نفستان را بیرون می دهید , در آخر فوت کنید و می بینید که باز هم هوا وجود دارد . در واقع راهی برای خالی کردن کامل هوا وجود ندارد پس خیلی تلاش نکنید .

فراموش نکنید که شما به هوا اجازه می دهید که از شش ها به بیرون نشت کند , نه اینکه با فشار و نیروی عضلانی آن را بیرون دهید .

وقتی دارای تنش هستید در هوایی که می خواهد از ریه خارج شود یک حالت تلاش ایجاد می کنید . مانند شلنگی که سرش را بسته باشند , فشار ایجاد شده در تلاش برای یافتن راهی برای خروج است . هوایی که در این شرایط خارج می شود خیلی فشرده و تحت فشار است مانند آبی که از لوله ی آتشنشانی به بیرون می زند . وقتی این هوا به تارهای صوتی برخورد می کند , تارهای صوتی دچار شک شده و به جای حرکت آرام , در وضعیت اولیه قفل می شود . این تنش است که مشکل ایجاد می کند  در حالی که آواز خوانی و سخنرانی عالی لازمه اش این است که بگذارید صداها بدون مانع جاری شوند , و مطمئنا از تاثیر جادویی آن حیرت زده خواهید شد .


صداسازی در عمل چگونه است ؟

در حقیقت عوامل بسیار ظریفی باید رعایت شوند تا بتوانیم  به تمامی محدوده های صوتی ای که وجود دارد دسترسی پیدا کنیم. در این حالت می توان در کمال آرامش به بالاترین رزونانس ها دست پیدا کرد. در واقع چیزی که صداسازی به حساب می آید ارائه این تکنیک هاست و بحثی غیر از این نیست؛ یعنی بیاموزیم که چطور می توانیم  بدون اینکه خم و راست شویم و با چهره ای سیاه و کبود رگ های گردنمان بیرون زده باشد  در اجرایمان  به تمامی وسعت صوتی  لازم با هر رنگ دلخواه دست پیدا کنیم.

اغلب هنرجویان آوازی که در گوشه و کنار دیده ام  رفتار مشابهی را از خود بروز می دهند. صدایشان درمنطقه ی بم به گوش نمی رسد و بسیار ضعیف و هوادار است و همین که به سمت نت های بالاتر گام بر می دارند لحظه به لحظه به بلندی صدایشان می افزایند و در مرحله ای آواز تبدیل به دعوا وعربده کشی می شود و جالب تر اینکه هر شخصی تلاش می کند تا بلندتر داد بزند و صدایش را به رخ بکشد. این رفتار غیر اصولی بزرگترین لطمه ها را به تارهای صوتی می زند وشبیه کسی می ماند که با پیکانش بخواهد با  دنده ی یک ، با سرعت صد کیلومتر بر ساعت رانندگی کند. مسلما هر راننده ای می داند که باید با بالارفتن سرعت ، دنده را عوض کرد.

در آواز چطور باید دنده را عوض کرد؟!

وقتی به سوی نت های بالا می روید چه اتفاقی برایتان می افتد؟ دچار تنش و انقباض می شوید؟ گلویتان بسته می شود یا احساس می کنید باید داد بزنید تا صدایتان در بیاد؟ اگر هم داد نزنید ، صدایتان با تغییر ماهیتی نا امید کننده یک باره از رنگ طبیعی گفتارتان دور می شود و به یک صدای نازک  و ضعیف و پر از هوایی که از لحاظ رنگ و رزونانس به شدت افت کرده است ، تبدیل می شود؟

 دقیقا چیزی که باید بدانیم این است که باید بدون هیچ انقباض و فشاری همان صدای نازکی که مانند یک جزیره ی متروکه از رنگ صدای گفتارمان دور است (صدای سر) و همیشه از آن فرار می کنیم را با یک سری رنگ های دیگر آمیخته و ترکیب کنیم تا تبدیل به یک صدای گرم و جذاب شود. در متدهای نوین این صدا را صدای میکس می نامند . صدای میکس هیچ ارتباطی با داد زدن و پرتاب کردن هوا و فشار به تارها و حنجره ندارد بلکه هر یک از این موارد باعث می شود که هرگز به این صدا دست پیدا نکنیم. در متدی مانند سینگینگ ساکسس (singing success) اولین چیزی که توصیه می شود آرامش است و به هیچ وجه اجازه ندارید برای رسیدن به صدایی با کیفیت مطلوب تنش های همیشگی را تکرار کنید بلکه می بایست فشار را از روی ماهیچه ها , گلو و حنجره بردارید و اجازه دهید تا تارها در مسیر ملودی بالارونده یا پابین رونده ای که برایشان در نظرگرفته اید با آسودگی حرکت کنند و از هرگونه انقباض در امان بمانند.

تنها چیزی که باید رعایت شود جلوگیری از باز شدن تارها یا همان وضعیت فالستو است. ولی در مراحل اولیه ، صدای شما را از رنگ ایده آلتان که احتمالا رنگ تیره و شدیدی مانند صدای سینه یا همان گفتارتان است دور کرده و صدای نازک و لطیفی را جایگزین صدای پرفشار قدیمی می کند. این صدا که در مراحل اولیه کیفیت چندان خوبی ندارد رفته رفته در روندی هنرمندانه تبدیل به صدایی می شود که هرگز حتی تصورش را هم نمی کردید.

یکی از این تکنیکها ایجاد وضعیت ng است که ماهیت این بازی را بطور کلی عوض می کند. ناحیه ای در پشت حفره ی دهان و بینی وجود دارد که فارینکس نام دارد و صدا در برخورد با آن بصورت خیره کننده ای تشدید می شود بدون اینکه کوچکترین فشاری بر روی ماهیچه ها و تارها وجود داشته باشد. برت منینگ این عمل را به انداختن توپ بسکتبال در پرش سه گام تشبیه می کند. زمانیکه بازیکن سه گام را بر می دارد و توپ را به سمت حلقه پرتاب می کند در واقع مانند خواننده ای است که آن صدای سبک و ظریف را به سمت فارینکس می فرستد و بدون کوچکترین تنشی شاهد تشدید و بزرگ شدن صدا و انعکاس آن در جلوی صورتش می شود یعنی گل!

البته نباید فراموش کرد کسب این مهارت روندی تدریجی و البته لذت بخش است. برت منینگ در این باره مثالی دوست داشتنی می زند: صدا شبیه گلی است که می بایست در معرض نور خورشید قرار گیرد تا گلبرگ هایش از یکدیگر باز شوند ، هرگز نمی توانید با زور و فشار گلی را وادار به شکوفه زدن کنید اگر این کار را بکنید تنها یک اتفاق می افتد ، گل میمیرد. صدای ما هم برای شکوفایی نیازمند رسیدن به لحظه ای مناسب است که البته زمان و تمرین های سیستماتیک و صحیح به تدریج آن را رقم می زند.

صداسازی یک علم میان رشته ای است،در واقع قسمت اول صداسازی از جنس موسیقی نیست! یک معلم صداسازی باید از آناتومیِ صوتی آگاه باشد و تاثیر هر کدام از اِلمان های تولید صوت را بر خروجی صدای انسان بداند.

آن وقت است که می تواند مثل یک پزشکِ صوتی مشکل خواننده را درست “تشخیص” دهد و بعد از بتواند تمرین اصلاحی و تقویتی مناسب را تجویز کند.

دقیقاً به همین دلیل است که حتی داشتن تحصیلات عالیه ی موسیقی دلیل نمیشود که یک فرد توصیه های آوازی مفید و درستی دارد!چون بخش اول صداسازی موسیقیایی نیست!

و به همین دلیل است که کسی که ذاتاً خوب آواز می خواند حتماً نمی تواند معلم صداسازیِ خوبی باشد.چون کسی که از نظر آناتومی دلیل خوب خواندن خودش را نمی داند،مسلماً نمی تواند دلیل بد خواندن شما را تشخیص دهد!